ناشنودلغتنامه دهخداناشنود. [ ش ِ ] (ن مف مرکب ) شنیده نشده . (ناظم الاطباء). ناشنوده . ناشنیده . || چیزی که لایق و سزاوار شنیده شدن نباشد. (ناظم الاطباء). || سخن بیهوده . (ناظم ال
ناشنود آوردنلغتنامه دهخداناشنود آوردن . [ ش ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) ناشنیده گرفتن . نادیده گرفتن . اعتنا و التفات نکردن : آب دیده پیش تو باقدر بودمن نتانستم که آرم ناشنود.مولوی .
نقشبندلغتنامه دهخدانقشبند. [ ن َ ب َ] (نف مرکب ) نقاش . مصور. (آنندراج ). نقاش . زردوز. گلدوز. کسی که آرایش می کند. (ناظم الاطباء). نگارگر. صورتگر. چهره گشا. رسام . (یادداشت مؤلف
حماملغتنامه دهخداحمام . [ ح َم ْ ما ] (ع اِ) گرمابه . مذکر است . (از منتهی الارب ). ج ، حمامات . (منتهی الارب ). وفارسیان به تخفیف نیز استعمال نمایند. (آنندراج ).- امثال : رستم
اعتقادلغتنامه دهخدااعتقاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) در دل گرفتن و قرار دادن در دل . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (آنندراج ). در دل گرفتن . (غیاث اللغات ). || گرویدن . || یقین ک
ناشنودلغتنامه دهخداناشنود. [ ش ِ ] (ن مف مرکب ) شنیده نشده . (ناظم الاطباء). ناشنوده . ناشنیده . || چیزی که لایق و سزاوار شنیده شدن نباشد. (ناظم الاطباء). || سخن بیهوده . (ناظم ال
ناشنود آوردنلغتنامه دهخداناشنود آوردن . [ ش ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) ناشنیده گرفتن . نادیده گرفتن . اعتنا و التفات نکردن : آب دیده پیش تو باقدر بودمن نتانستم که آرم ناشنود.مولوی .
نقشبندلغتنامه دهخدانقشبند. [ ن َ ب َ] (نف مرکب ) نقاش . مصور. (آنندراج ). نقاش . زردوز. گلدوز. کسی که آرایش می کند. (ناظم الاطباء). نگارگر. صورتگر. چهره گشا. رسام . (یادداشت مؤلف