نقره کوبلغتنامه دهخدانقره کوب . [ ن ُ رَ / رِ ] (ن مف مرکب ) سیم کوفت . نقره کوفت . یشار. مفضض . مرصع به نقره . با میخ های سیمین آذین شده .(یادداشت مؤلف ). || (نف مرکب ) که نقره بر
نقره کوبفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آنکه مفتول یا پولک نقره بر اشیا نصب میکند.۲. (صفت مفعولی) چیزی که بر آن مفتول یا پولک نقره کوبیده باشند.
نقره کوب کردنلغتنامه دهخدانقره کوب کردن . [ ن ُ رَ /رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به نقره چیزی را آذین کردن .
نقره کوب کردنلغتنامه دهخدانقره کوب کردن . [ ن ُ رَ /رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به نقره چیزی را آذین کردن .
کوبیلغتنامه دهخداکوبی . (حامص ) با کلمات دیگر ترکیب و معنی حاصل مصدری از آنها اراده می شود مانند: آهن کوبی . ادویه کوبی . باروت کوبی . بوریاکوبی . جاده کوبی . خال کوبی . خرمن کو