نقاشةلغتنامه دهخدانقاشة.[ ن ِ ش َ ] (ع اِمص ) نگارش . نقاشی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صنعت نقاشی . (ناظم الاطباء). حرفه ٔ نقاش . (از اقرب الموارد). رجوع به نقاش
نغاشةلغتنامه دهخدانغاشة. [ ن ُ ش َ ] (ع اِ) مرغی است . (منتهی الارب ). نام پرنده ای است . (از متن اللغة).
نقاشهلغتنامه دهخدانقاشه . [ ن َق ْ قا ش ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس . در 55 هزارگزی مغرب قشم ، در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 100 تن سکنه دارد. آبش از چاه تأمین
نقاشهلغتنامه دهخدانقاشه . [ ن َق ْ قا ش ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس . در 55 هزارگزی مغرب قشم ، در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 100 تن سکنه دارد. آبش از چاه تأمین
نقاشیلغتنامه دهخدانقاشی . [ ن َق ْ قا ] (حامص ) حرفه ٔ نقاش . صورتگری . مصوری . چهره گشائی . تصویرکشی . نگارگری . نقاشه . || (اِ مرکب ) نقش . عمل نقاشی . (یادداشت مؤلف ). تصویر.
اسکندرلغتنامه دهخدااسکندر. [ اِ ک َدَ ] (اِخ ) مقدونی ، مشهور به اسکندر گُجَسْتَک (ملعون ) یا کبیر (مولد 356، جلوس 336 و وفات 323 ق .م .). اسم این پادشاه مقدونی الکساندر ۞ بود و م