نقارلغتنامه دهخدانقار. [ ن َق ْ قا ] (اِخ ) حسن بن داودبن حسن بن عون بن منذربن صبیح قرشی اموی کوفی ، مکنی به ابوعلی ، معروف به نقار از نحویون و قاریان قرن چهارم هجری قمری است ،
نقارلغتنامه دهخدانقار. [ ن َق ْ قا ] (ع ص ) کنده گر. (مهذب الاسماء). که بر سنگ یا چوب کنده گری کند و آنکه روی رکاب یا لجام اسب نقاشی کند. که حرفه اش نقارة است . (از اقرب الموارد
نقارلغتنامه دهخدانقار. [ ن ِ ] (ع اِ) کینه . عناد. (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). گفت و شنود و اختلاف و نزاع و دشمنی و کدورت . (ناظم الاطباء). ستیز. کدورت . آزردگی . نزاع . جدال
ذوالرقبةلغتنامه دهخداذوالرقبة. [ ذُ رْ رَ ق َ ب َ ] (اِخ ) آنگاه که ستم زیادبن ابیه در عراق بغایت رسید و عزم حجاز داشت عبدالرحمن بن سائب در واقعه چیزی سخت طویل دید که بوی گفت : پیش
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن عمران . طبیب معروف به سم ّ ساعة. سلیمان بن حسان مشهور به ابن جلجل گوید که اسحاق بن عمران مسلمان و اصلاً از مردم بغداد بود و ابن ابی اص
نقارلغتنامه دهخدانقار. [ ن َق ْ قا ] (ع ص ) کنده گر. (مهذب الاسماء). که بر سنگ یا چوب کنده گری کند و آنکه روی رکاب یا لجام اسب نقاشی کند. که حرفه اش نقارة است . (از اقرب الموارد
نقارلغتنامه دهخدانقار. [ ن ِ ] (ع اِ) کینه . عناد. (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). گفت و شنود و اختلاف و نزاع و دشمنی و کدورت . (ناظم الاطباء). ستیز. کدورت . آزردگی . نزاع . جدال