دائره ٔ نصف النهارلغتنامه دهخدادائره ٔ نصف النهار. [ءِ رَ / رِ ی ِ ن ِ فُن ْ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )دایره ای است سمت الرأس و القدم که از جنوب بشمال به هر دو قطب عالم گذرد و تنصیف دایر
نار ذات النورلغتنامه دهخدانار ذات النور. [ رِ تُن ْ نو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) و این نار به خاطر نورانیت آن شریف است و پارسیان متفقاً آن را طلسم اردی بهشت می دانند. (حکمة الاشراق ص 192
النگارواژهنامه آزاد(alengar) النگاربه معنی معطل. مانند جمله آموکوجای سه ساعته النگارمون کردی؟ (اِلِنگار) لنگ یا معطل کسی یا چیزی شدن
بنات النارلغتنامه دهخدابنات النار. [ ب َ تُن ْ نا ] (ع اِ مرکب ) انجره است . (فهرست مخزن الادویه ). گزنه . قریس . حریق . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به تذکره ٔ داود ضریر انطاکی شود.
نابغه ٔ جعدیلغتنامه دهخدانابغه ٔ جعدی . [ ب ِ غ َ ی ِ ج َ ] (اِخ ) از شاعران قوی طبع جاهلیت و اسلام است . در نام و نسب جعدی اختلاف است . ابوالفرج اصفهانی نام او را حیان بن قیس بن عبداﷲ.
تزجیجلغتنامه دهخداتزجیج . [ ت َ ] (ع مص ) باریک کردن ابرو. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). دراز و باریک گردانیدن ابرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از
اضملغتنامه دهخدااضم . [ اِ ض َ ] (اِخ ) نام کوهی است .(منتهی الارب ) (آنندراج ). نام کوهی است . راجز گفت :نظرت والعین مبینةالتّهم الی سنا نار وقودها الرّتم شُبّت بأعلی عاندین
خطاطلغتنامه دهخداخطاط. [ خ َطْ طا ] (ع ص ) خوش نویس و کسی که خوش می نویسد. (ناظم الاطباء). آنکه خوش و خوب نویسد. استاد خط. (یادداشت بخط مؤلف ) : و بزمین عراق دوانزده قلم است هر