نفیسلغتنامه دهخدانفیس . [ ن َ ] (اِخ ) ابن عوض کرمانی ، ملقب به حکیم برهان الدین ، از طبیبان و دانشمندان قرن نهم هجری قمری است . وی به دعوت الغ بیک گورکانی از کرمان به سمرقند رفت و تا پایان عمر الغ بیک در سمرقند در دربار او به عزت زیست و به اشارت او بر کتاب الاسباب و العلامات محمدبن علی سمرقن
نفیسلغتنامه دهخدانفیس . [ ن َ ] (اِخ ) احمدبن عبدالغنی بن قطرس احمد لخمی ، مکنی به ابوالعباس و ملقب و مشهور به نفیس ، از علمای مذهب مالکی و از ادبا و شعرای قرن ششم هجری قمری است و به سال 603 هَ . ق . درگذشته است . او راست :یا راحلا و جمیل الصبر یتبعه
نفیسلغتنامه دهخدانفیس . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گله زن بخش خمین شهرستان محلات . در 23هزارگزی مشرق خمین ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 152 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ خمین تأمین می شود. محصولش غلات و چغندر قند
نفیسلغتنامه دهخدانفیس . [ ن َ ] (ع ص ) گرانمایه و مرغوب و نیکو از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مقابل خسیس . (از اقرب الموارد). قیمتی . (مهذب الاسماء). گرانمایه . (مفاتیح العلوم خوارزمی ) (یادداشت مؤلف ). چیزی که قیمتی و گرانمایه و لطیف و پسندیده باشد.(غیاث اللغات ). بغایت نیکو. (یادد
نفیسیلغتنامه دهخدانفیسی . [ ن َ ] (اِخ ) علی اکبر (میرزا... خان ) . ناظم الاطباء. رجوع به ناظم الاطباء شود.
نفیسهلغتنامه دهخدانفیسه . [ ن َ س َ /س ِ ] (از ع ، ص ) چیزهای گران مایه و پسندیده و لطیف ومرغوب . (ناظم الاطباء). نفیسة. رجوع به نفیسة شود.
نفیسیةلغتنامه دهخدانفیسیة.[ ن َ سی ی َ ] (اِخ ) نام یکی از فرق شیعه است ، که منسوبند به نفیس غلام محمدبن امام علی النقی و معتقدند که امام زاده محمد برادر امام حسن عسکری و پسر امام علی النقی در حقیقت با پدرش امامت داشته تا در حین وفات سلاح و علوم و کتب و تمامی ودایع امامت را که محتاج الیه امت اس
نفیسیلغتنامه دهخدانفیسی . [ ن َ ] (اِخ ) علی اکبر (میرزا... خان ) . ناظم الاطباء. رجوع به ناظم الاطباء شود.
نفیسهلغتنامه دهخدانفیسه . [ ن َ س َ /س ِ ] (از ع ، ص ) چیزهای گران مایه و پسندیده و لطیف ومرغوب . (ناظم الاطباء). نفیسة. رجوع به نفیسة شود.
نفیسی کاشانیلغتنامه دهخدانفیسی کاشانی .[ ن َ سی ِ ] (اِخ ) از شاعران متأخر است ، او راست :جهان ز فتنه ٔ چشم تو بر حذر باشدز خنجر مژه ات مرگ در خطر باشددمی که کشته ٔ تیغ ترا به خاک برندفلک جنازه کش و زهره نوحه گر باشد.(از صبح گلشن ص 535
نفیسیةلغتنامه دهخدانفیسیة.[ ن َ سی ی َ ] (اِخ ) نام یکی از فرق شیعه است ، که منسوبند به نفیس غلام محمدبن امام علی النقی و معتقدند که امام زاده محمد برادر امام حسن عسکری و پسر امام علی النقی در حقیقت با پدرش امامت داشته تا در حین وفات سلاح و علوم و کتب و تمامی ودایع امامت را که محتاج الیه امت اس
فلنفیسلغتنامه دهخدافلنفیس . [ ] (معرب ، اِ) حندقوقی است که به فارسی دیواسپست نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
حرف تنفیسلغتنامه دهخداحرف تنفیس . [ ح َ ف ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سین و سوف که بر فعل مضارع در زبان عرب درآید. رجوع به حرف (اصطلاح نحو) و کشاف اصطلاحات الفنون شود. و در قاموس آنرا کلمةالتنفیس نامیده است .
ابوالنفیسلغتنامه دهخداابوالنفیس . [ اَ بُن ْ ن ؟ ] (اِخ ) در ترجمه ٔ تاریخ الحکماء شهرزوری آمده است که او یکی از حکماء و شعراء سلف است و در محفوظ داشتن نوادر فلاسفه مانند ابوجعفربن بانویه ٔ سجستانی است .نقل است که از وی پرسیدند که روزگار را چون یافتی گفت مانند کودکان است میبخشد آنچه را که بازستده
قاضی النفیسلغتنامه دهخداقاضی النفیس . [ ضِن ْ ن َ ] (اِخ ) احمدبن عبدالغنی قرطبی . رجوع به احمدبن عبدالغنی بن احمد شود.
قصر نفیسلغتنامه دهخداقصر نفیس . [ ق َ رِ ن َ ] (اِخ ) در دومیلی مدینه قرار دارد، و به نفیس بن محمد از موالی انصار منسوب است . (معجم البلدان ).