نفیرکنانلغتنامه دهخدانفیرکنان . [ ن َ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) غریوان . فریادکنان . خروشان : خروشان و نفیرکنان از پیش حاکم بازگشت . (سندبادنامه ص 293).
خروشانلغتنامه دهخداخروشان . [ خ ُ ] (ق ، نف ) در حال خروشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خروش با همه ٔ معانی آن شود : خروشان و کفک افکنان و سلیحش . خسروی .گرانمایه فرزند در پیش اوی از ایوان برون شد خروشان بکوی . <p class="aut