نفیرکنانلغتنامه دهخدانفیرکنان . [ ن َ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) غریوان . فریادکنان . خروشان : خروشان و نفیرکنان از پیش حاکم بازگشت . (سندبادنامه ص 293).
نفیرنامهلغتنامه دهخدانفیرنامه . [ ن َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) فرمان و حکمی که سلاطین و حکام بجهت جمع شدن و گرد آمدن سپاه و چریک نویسند. (از برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از
خروشانلغتنامه دهخداخروشان . [ خ ُ ] (ق ، نف ) در حال خروشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خروش با همه ٔ معانی آن شود : خروشان و کفک افکنان و سلیحش . خسروی .گرانمایه فرزند در پی
نفیرنامهلغتنامه دهخدانفیرنامه . [ ن َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) فرمان و حکمی که سلاطین و حکام بجهت جمع شدن و گرد آمدن سپاه و چریک نویسند. (از برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از