نفوحلغتنامه دهخدانفوح . [ ن َ ] (ع ص ) ناقه ای که شیرش بی دوشیدن روان شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || کمان دوراندازنده تیر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قو
نفوهلغتنامه دهخدانفوه . [ ن ُ ] (ع مص ) سست و بددل گردیدن بعد قوت و دلیری . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). سست دل گردیدن کسی پس از دلیری . (ناظم الاطباء). سست دل و ترسو شدن . (از
دور پرتابلغتنامه دهخدادور پرتاب . [ پ َ ] (ص مرکب ) دورانداز. که چیزی را به فاصله ٔ دور پرتاب کند. تیر و یا کمان یاچیزی که چیزی را به مسافت دور بیندازد: نفوح ؛ کمان دورپرتاب . (یاددا
نفاحلغتنامه دهخدانفاح . [ ن ُ ] (ع مص ) نفح . نفحان . (منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد). نفوح . (متن اللغة). رجوع به نَفح شود.
نفحانلغتنامه دهخدانفحان . [ ن َ ف َ ] (ع مص ) نفح . نفاح . نفوح . (متن اللغة) (المنجد). رجوع به نَفح شود.
پشتک زنلغتنامه دهخداپشتک زن . [ پ ُت َ زَ ] (نف مرکب ) آنکه با پشتک بر آب پرد. آنکه باپشتک بجهد. رفتار با پشتک . || چهارپائی که بسبب مرض پشتک رفتار معیوب دارد و پای زند: اتان رُموح