نفقةلغتنامه دهخدانفقة. [ ن َ ف َ ق َ ] (ع اِ) هزینه . (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100) (دهار) (ناظم الاطباء). آنچه از درم و امثال آن صرف خویشتن با عیال خود کنند. (از متن اللغة). هزینه از درم و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه ازدرم و مان
نفقةلغتنامه دهخدانفقة. [ ن ُ ف َ ق َ ] (ع اِ) یکی از سوراخ های نهانی کلاکموش . (منتهی الارب ) (از المنجد). نافقاء. (از اقرب الموارد). نفقاء. (المنجد).
نفقهلغتنامه دهخدانفقه . [ ن َ ف َ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) نفقة. هزینه . جرا. خرج . اخراجات . خرج هر روزه . (ناظم الاطباء).خرجی . خرج . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نفقة شود : تا هر نفقه و مؤونت که بدان حاجت افتد تکفل کنی . (کلیله و دمنه
نفکةلغتنامه دهخدانفکة. [ ن َ ف َ ک َ ] (ع اِ) اصل استخوان زنخ یا غدد پس گوش . (از منتهی الارب ). ریشه ٔ استخوان زنخ و غده ٔ پس گوش مقلوب نکفة است . (از ناظم الاطباء). نکفة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
نفقهفرهنگ فارسی عمید۱. (فقه، حقوق) آنچه صرف و خرج معیشت عیال و اولاد کنند؛ هزینۀ زندگی عیال و اولاد.۲. آنچه انفاق کنند.
عنفقةلغتنامه دهخداعنفقة. [ ع َ ف َ ق َ ] (ع مص ) سبکی چیزی . (منتهی الارب ). سبک و اندک شدن چیزی . (از اقرب الموارد). || (اِ) ریش بچه ، یعنی موی پاره مابین لب زیرین و زنخ . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). ریش بچه ، یعنی موی زیر لب . (دهار). مویهای اندکی است مابین لب زیرین و زنخ ، و بجهت سبکی