کوفتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (پزشکی) = سیفلیس۲. (اسم مصدر) آسیب؛ آزار.۳. (شبه جمله) [عامیانه، مجاز] هنگام نفرین یا توهین به کسی گفته میشود؛ زهر مار: کوفت! اینقدر حرف نزن.۴. (اسم مصدر)
طیفوریلغتنامه دهخداطیفوری . [ طَ ] (اِخ ) مردی طبیب بود. حنین بن اسحاق چندین کتاب از وی در فن پزشکی یاد و نقل کرده . از پیشوایان پزشکان و فاضلی در فن خویش حاذق بود و عبداﷲ نام داش
طبلغتنامه دهخداطب . [ طِب ب ] (ع اِ) شهوت . خواهانی تن . || شأن . حال مرد. دَهر. خُوی . عادت . یقال : ماذاک بطبی ؛ ای بدهری و عادتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سحر. (غیاث
سببلغتنامه دهخداسبب . [ س َ ب َ ] (ع اِ) رسن و هرچه بدان بدیگری پیوسته شود. (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ).رسن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ص 56) : این سبب چه بْوَد بتازی گو
ذروحلغتنامه دهخداذروح . [ ذُرْ رو / ذُ ] (ع اِ) باغوجه . (زمخشری ). کوژخار. (مهذب الاسماء). کاغنه . (زمخشری ). آله کلو. (ریاض الأدویة). دکلوک . باغوچه . عروسک . (دهار) (زمخشری