نفرت انگیزیلغتنامه دهخدانفرت انگیزی . [ ن ِ رَ اَ ] (حامص مرکب ) عمل نفرت انگیز. رجوع به نفرت انگیز شود.
نفرت انگیزدیکشنری فارسی به انگلیسیabhorrent, abominable, despicable, detestable, distasteful, execrable, gruesome, hateful, infernally, invidious, odious, repugnant, sordid
زنندگیلغتنامه دهخدازنندگی . [ زَ ن َن ْ دَ / دِ ] (حامص ) زننده بودن . ضاربیت . || زشتی . نفرت انگیزی . نامطبوعی : زنندگی این عمل حد ندارد. (فرهنگ فارسی معین ).
انگیزلغتنامه دهخداانگیز. [ اَ ] (اِ) ریشه ٔ فعل انگیزیدن ، آنچه باعث انگیزش و تحریک باشد. محرک . انگیزه . (فرهنگ فارسی معین ) : گمان می برم که قصه ٔ دمنه انگیزحسودان باشد. (انوار
پلوپونزلغتنامه دهخداپلوپونز. [ پ ِ ل ُپ ُ ن ِ ] (اِخ ) (جنگ ...) این نام بجنگ تاریخیی که از سال 431 تا 404 ق . م . بین اسپارت و آتن ادامه یافت و بتخریب آتن منتهی شد اطلاق میگردد. چ