نفخهلغتنامه دهخدانفخه . [ ن َ خ َ / خ ِ ] (از ع ، اِ) نفخة. یک بار دمیدگی . (از ناظم الاطباء). یک بار دمیدن . (غیاث اللغات ). رجوع به نفخة شود. || دم . (یادداشت مؤلف ).- تا نفخ
نفخهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. دم؛ نفس.۲. (پزشکی) [قدیمی] ورم و آماس شکم. نفخهٴ صور: [قدیمی] بادی که اسرافیل در روز رستاخیز در صور یعنی شیپور خود میدمد و مردگان زنده میشوند: ◻︎ حریفان خل
نَفْخَةٌفرهنگ واژگان قرآندميدن(نفخ به معناي دميدن هوا در داخل جسمي است بوسيله دهان يا وسيلهاي ديگر - اين معناي لغوي نفخ است ، ولي آن را بطور کنايه در تاثير گذاشتن در چيزي و يا القاء امر
نفخةلغتنامه دهخدانفخة. [ ن َ خ َ ] (ع اِ) یک بار دمیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). واحد نفخ است . رجوع به نفخ و نفخه شود. || آماس شکم . (منتهی الارب )(دهار) (آنندراج ). نُف
نفخةلغتنامه دهخدانفخة. [ ن َ خ َ ] (ع اِ) یک بار دمیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). واحد نفخ است . رجوع به نفخ و نفخه شود. || آماس شکم . (منتهی الارب )(دهار) (آنندراج ). نُف
waftدیکشنری انگلیسی به فارسیکف دست، نفخه، نسل اینده، وزش نسیم، نسیم، اهتزاز، بهوا راندن، بحرکت دراوردن، روی هوا یا آب شناور ساختن
whiffsدیکشنری انگلیسی به فارسیفریاد می زند، نفخه، باد، بو، دود، وزش، پف، پرچم، دروغ در چیزی گفتن، وزاندن، دروغ گفتن، وزیدن، با صدای پف حرکت دادن
whiffدیکشنری انگلیسی به فارسیصدای جیغ کشیدن، نفخه، باد، بو، دود، وزش، پف، پرچم، دروغ در چیزی گفتن، وزاندن، دروغ گفتن، وزیدن، با صدای پف حرکت دادن
نفختلغتنامه دهخدانفخت . [ ن َ خ َ ] (ع اِ) نفخة. رجوع به نفخة شود.- نفخت صور ؛ دردمیدن صور : گیتی به مثل سرای کار است تاروز قیام و نفخت صور.ناصرخسرو.