نفتفرهنگ انتشارات معین(نَ) (اِ.) مخلوطی از ئیدروکربورهایی است که قسمت اعظم آن را هگزان ، هپتان و اکتان تشکیل می دهد و یکی از مهمترین مواد مولد حرارت و انرژی است .
نفتلغتنامه دهخدانفت . [ ن َ ] (اِ) در اوستا: نپته (تر. نمناک )،هندی باستان : نبه ، نبهته (شکافتن ، ترکیدن )، هوبشمان گوید: اسم مفعول از ریشه ٔ نبه در اوستا نبد آمده ، که نظایر
نفطدیکشنری عربی به فارسینفتا , بنزين سنگين , روغن , چربي , مرهم , نفت , مواد نفتي , رنگ روغني , نقاشي با رنگ روغني , روغن زدن به , روغن کاري کردن , روغن ساختن , نفت خام
نفطلغتنامه دهخدانفط. [ ن َ ] (ع مص ) خشمناک گردیدن یا برجوشیدن از خشم .(از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || نَفَط. (منتهی الارب ). رجوع به نَفَط شود. || نفیط. (مت
نفطلغتنامه دهخدانفط. [ ن َ ف َ ] (ع مص ) ریش کردن دست از کار یا شوخگین گردیدن . (از منتهی الارب ).آبله کردن دست . (از بحر الجواهر). نَفط. نفیط. (منتهی الارب ) (متن اللغة). || (
نفطلغتنامه دهخدانفط. [ ن ِ / ن َ ] (معرب ، اِ) معرب نفت است . (غیاث اللغات ). نفت . رجوع به نفت شود. || گاهی مجازاً باروت را نیز گویند. (غیاث اللغات ).