نفاطلغتنامه دهخدانفاط. [ ن َ ] (ع اِ) نَفّاط. (منتهی الارب ). رجوع به نَفّاط شود. || فتیله ٔ چراغ . || شمع و مشعل . (ناظم الاطباء).
نفاطلغتنامه دهخدانفاط. [ ن َف ْ فا ] (ع اِ) جائی که از آن نفت بیرون آید. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). محل استخراج نفت . (از اقرب الموارد). نَفاط. (منتهی الارب ). || نوعی از چرا
نفاطفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که بهوسیلۀ منجنیق گویهای مشتعل آغشتهبهنفت را بهسوی دشمن پرتاب میکرد؛ نفتانداز: ◻︎ نفاط برق روشن و تندرْش طبلزن / دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب (رو
نفاطةلغتنامه دهخدانفاطة. [ ن َف ْ فا طَ ] (ع اِ) منبت نفت . جای برآمدن نفت . (از اقرب الموارد). || معدن نفت . || نوعی از چراغ که بدان چراغ دیگر افروزند. (از ناظم الاطباء) (از اقر
نفاطیرلغتنامه دهخدانفاطیر. [ ن َ ] (ع اِ) گیاه متفرق ، یا گیاه نخستین بهاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). واحد آن نفطورة است . (از منتهی الارب ).
نفاطونفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدستهای از سپاهیان که آتش و چیزهای شعلهور با نفت به طرف دشمن میانداختهاند.
نفاطةلغتنامه دهخدانفاطة. [ ن َف ْ فا طَ ] (ع اِ) منبت نفت . جای برآمدن نفت . (از اقرب الموارد). || معدن نفت . || نوعی از چراغ که بدان چراغ دیگر افروزند. (از ناظم الاطباء) (از اقر
نفاطیرلغتنامه دهخدانفاطیر. [ ن َ ] (ع اِ) گیاه متفرق ، یا گیاه نخستین بهاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). واحد آن نفطورة است . (از منتهی الارب ).
قاروره اندازلغتنامه دهخداقاروره انداز. [ رو رَ / رِ اَ ] (نف مرکب ) نفاطه . (حبیش تفلیسی ). کسی که در جنگ مأمور انداختن قاروره است .