نفارلغتنامه دهخدانفار. [ ن ِ ] (ع مص ) رمیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ترسیدن و دور گردیدن . (منتهی الارب ). نفور. نفر. نفران . (المنجد). رجوع به نَفر شود. || فزع کردن .
نفارةلغتنامه دهخدانفارة. [ ن ُ رَ ] (ع اِ) فرمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حکم . (اقرب الموارد). || آنچه بگیرد غالب از مغلوب ، یا آنچه حاکم بگیرد از کسی . (منتهی الارب ) (
نفاریرلغتنامه دهخدانفاریر. [ ن َ ] (ع اِ) گنجشک ها. (آنندراج ). عصافیر. (از متن اللغة) (المنجد) (اقرب الموارد). واحد آن نفرور. (از المنجد) (از اقرب الموارد). رجوع به نفرور شود.
نفاریةلغتنامه دهخدانفاریة. [ ن ُ ی َ ] (ع ص ، از اتباع ) عفاریة نفاریة، منکر خبیث مارد. (از اقرب الموارد). چیز مهیب ترسناک . (آنندراج ).
نفارةلغتنامه دهخدانفارة. [ ن ُ رَ ] (ع اِ) فرمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حکم . (اقرب الموارد). || آنچه بگیرد غالب از مغلوب ، یا آنچه حاکم بگیرد از کسی . (منتهی الارب ) (
نفاریرلغتنامه دهخدانفاریر. [ ن َ ] (ع اِ) گنجشک ها. (آنندراج ). عصافیر. (از متن اللغة) (المنجد) (اقرب الموارد). واحد آن نفرور. (از المنجد) (از اقرب الموارد). رجوع به نفرور شود.
نفاریةلغتنامه دهخدانفاریة. [ ن ُ ی َ ] (ع ص ، از اتباع ) عفاریة نفاریة، منکر خبیث مارد. (از اقرب الموارد). چیز مهیب ترسناک . (آنندراج ).