نفاذلغتنامه دهخدانفاذ. [ ن َ ] (ع مص ) گذشتن تیر از آنچه بدان آید. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). گذشتن تیر از جائی که بدان رسد. (غیاث اللغات ). بیرون گذشتن تیر از آنچه برآن برآ
نفاذلغتنامه دهخدانفاذ. [ ن َ ] (ع اِمص ) روائی . جریان . درگذرندگی . نفوذ. تأثیر : ز رای اوست نفاذی که در قضا باشدز وهم اوست مضائی که این قدر دارد. مسعودسعد.از کفش بر مثال های
نفاذلغتنامه دهخدانفاذ. [ ن َف ْ فا ] (ع ص ) درگذرنده و رسادر هر کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). درگذرنده در جمیع کارهایش . نفوذ. (از المنجد) (از اقرب الموارد).
نفاذفرهنگ انتشارات معین(نِ) [ ع . ] (مص ل .)1 - فرو رفتن و درگذشتن چیزی از چیز دیگر. 2 - جاری شدن فرمان . 3 - ع بور کردن تیر از نشانه .
نفازلغتنامه دهخدانفاز. [ ن ُف ْ فا ] (ع اِ) بازئی است مر عرب را که در آن با هم برجهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
نفاضلغتنامه دهخدانفاض . [ ن َ ] (ع اِمص ) لرزش تب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بی توشگی . تنگدستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نِفاض . نُفاض . (ناظم الاطباء).-
نفاضلغتنامه دهخدانفاض . [ ن ِ ] (ع اِ) نوعی از ازار طفلان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). ج ، نُفُض . || جامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن ا
نفاضلغتنامه دهخدانفاض . [ ن ُ ] (ع اِ) آنچه به افشاندن ریخته شود از برگ و میوه و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه به افشاندن فروریزد. برگی که فروریزد و بیشتر در مورد برگ
نفاذ یافتنلغتنامه دهخدانفاذ یافتن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) جاری شدن . روا شدن .روان گشتن . نفوذ یافتن . نافذ شدن : و مثال های او در ممالک دنیا بر اطلاق نفاذ یافت . (کلیله و دمنه ). چو
نفاذ یافتنلغتنامه دهخدانفاذ یافتن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) جاری شدن . روا شدن .روان گشتن . نفوذ یافتن . نافذ شدن : و مثال های او در ممالک دنیا بر اطلاق نفاذ یافت . (کلیله و دمنه ). چو
نفذلغتنامه دهخدانفذ. [ ن َ ف َ ] (ع اِمص ) نفاذ. روانی چیزی . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). انفاذ. (اقرب الموارد) (متن اللغة) (ناظم الاطباء). روانی . اجرا. (ناظم الاطباء). ا