نَّفَّاثَاتِفرهنگ واژگان قرآنزنان جادوگر ساحر ، که در عقدهها و گرهها عليه مسحور ميدمند ، و به اين وسيله مسحور را جادو ميکنند
نفخاتلغتنامه دهخدانفخات . [ ن َ ف َ ] (ع اِ) دمیدنهای باد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ج ِ نفخة. رجوع به نفخة شود.
نفاثاتلغتنامه دهخدانفاثات . [ ن َف ْ فا ] (ع ص ) ج ِ نفاثة، به معنی ساحر.- نفاثات فی العقد ؛ زنان ساحره . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). زنان دردمنده ٔ سحر بر عقده ها.
فقاقیعلغتنامه دهخدافقاقیع. [ف َ ] (ع اِ) غوره های آب و شراب . (منتهی الارب ). واحدآن فقاعة و آن نفاخات آب است . (از اقرب الموارد).
حجالغتنامه دهخداحجا. [ ح َ ] (ع اِ) کرانه و سوی چیزی . ج ، احجاء. || قبه های آب که از باران پدید آید. کوپله . حباب . نفاخات . (بحر الجواهر). سوار آب . || خوانندگی و ترنم که به
نافطةلغتنامه دهخدانافطة. [ ف ِ طَ ] (ع ص ، اِ) کف نافطة؛ کف دست آبله کرده و شوخ بسته . (منتهی الارب ). نفیطة. منفوطة. دستی که بر اثر کار فروان قرحه و آبله برآورده باشد. (از معجم
حضضلغتنامه دهخداحضض . [ ح ُ ض ُ / ض َ ] (ع اِ) داروئیست تلخ . حضظ. جُدُل . حُضد. حضذ. حظظ. حذل . (مهذب الاسماء). حذال .و آن بر دو نوع است : هندی و عربی . عربی آن عصاره ٔ آسر، ی
حجرالبلورلغتنامه دهخداحجرالبلور. [ ح َ ج َ رُل ْ ب َل ْ لو ] (ع اِ مرکب ) بلور . بیرونی در کتاب الجماهیر گوید: حجرالبلور هو المها منصوب المیم و مکسورها. قالوا اصله من الماء لصفائه و