نعمت آبادلغتنامه دهخدانعمت آباد. [ ن ِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نوق شهرستان رفسنجان ، در 59 هزارگزی شمال غربی رفسنجان و در جلگه ٔ سردسیری واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از قن
نعمت آبادلغتنامه دهخدانعمت آباد. [ ن ِ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قشلاق کلارستاق بخش چالوس شهرستان نوشهر. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 شود.
نعمت آبادلغتنامه دهخدانعمت آباد. [ ن ِ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش خشت شهرستان کازرون . در 7هزارگزی شمال غربی کنار تخته و در جنوب رودخانه ٔ شاهپور در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 177 تن
نعمت آبادلغتنامه دهخدانعمت آباد. [ ن ِ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش خفر شهرستان جهرم ، در 12/5 هزارگزی مغرب باب انار و 4هزارگزی جنوب راه جهرم به شیراز در دامنه ٔ گرمسیری واقع است . 27
نعمت آبادلغتنامه دهخدانعمت آباد. [ ن ِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاردولی بخش اسدآباد شهرستان همدان . در 14هزارگزی شمال غربی اسدآباد در جلگه ٔ سردسیری واقع است و 130 تن سکنه دار
نعمتلغتنامه دهخدانعمت . [ ن ِ م َ ] (اِخ ) نعمت اﷲ سیوستانی (میر...) از پارسی گویان هند است . او راست :دل درون سینه ام در یاد لعل او طپیدماهی لب تشنه سوی چشمه می خواهد کشید.(از
نعمتلغتنامه دهخدانعمت . [ ن ِ م َ ] (اِخ ) نعمت تهرانی (مولانا...) به روایت سام میرزا اجدادش از مردم بغدادند و خود اودر تهران تولد یافته و در زمان تألیف تحفه ٔ سامی به تجارت مش
نعمتلغتنامه دهخدانعمت . [ ن ِ م َ ] (اِخ ) نعمت اﷲ (سید... خان ) ابن نواب روح اﷲخان . از خاندان میرمیران و از احفاد سلاله ٔ صفویه ٔ ایران و از شاعران و صاحب منصبان هندوستان است
نعمتلغتنامه دهخدانعمت . [ ن ِ م َ ] (اِخ ) محمود (میرزا... خان ) فسائی ، متخلص به نعمت ، از شاعران قرن سیزدهم هجری قمری متولد در 1271 هَ . ق . و از حکام شهر فسا بوده است و دیوان
گازارگاه هریلغتنامه دهخداگازارگاه هری . [ ] (اِخ ) محلی است که قبر مولانا محمد نعمت آبادی درآنجا واقع است . رجوع به مجالس النفائس ص 220 شود.
گل بخشیلغتنامه دهخداگل بخشی . [ گ ُ ب َ ] (اِخ )نام ایلی از ایلات بلوچستان که 100 خانوارند و مساکن آنها سردسیر حیدرآباد، نعمت آباد و کمال آباد، و گرمسیر جیرفت رودبار است . (جغرافیا
خشتلغتنامه دهخداخشت . [ خ ِ ] (اِخ ) نام دهستان حومه ٔ بخش خشت شهرستان کازرون است بحدود زیر: شمال کوه کارده ، جنوب ارتفاعات تکاب ، خاور کوه لارآویز، جنوب خاوری کوه ملاخشتی ، ای
صمدخانلغتنامه دهخداصمدخان . [ ص َ م َ ] (اِخ ) (حاجی ...) ملقب به شجاع الدوله . وی یکی از مستبدان بنام است که با مشروطه خواهان آذربایجان نهایت بدرفتاری را معمول داشت . چون براثر م
بیدادلغتنامه دهخدابیداد. (اِ مرکب ) ظلم و ستم . (برهان ) (انجمن آرا). تعدی و ظلم . (ناظم الاطباء). ظلم و ستم مرکب از بی و داد و بدین معنی با لفظکردن و کشیدن و شستن مستعمل است . (