نعل افکندنلغتنامه دهخدانعل افکندن . [ ن َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از به شتاب و تعجیل رفتن .(از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). تعجیل رفتن . (انجمن آرا). دویدن . || ن
نعلدیکشنری عربی به فارسیکف پا , تخت کفش , تخت , زير , قسمت ته هر چيز , شالوده , تنها , يگانه , منحصربفرد , تخت زدن
نعللغتنامه دهخدانعل . [ ن َ ] (ع اِ) پساهنگ و بشک و آهنی که برکف سم ستور میخ کنند تا سوده نگردد. (ناظم الاطباء).آنچه بدان سم ستور را از سودگی نگاه دارند. (منتهی الارب ) (از متن
نعل انداختنلغتنامه دهخدانعل انداختن . [ ن َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) نعل افکندن . نعل ریختن . رجوع به نعل افکندن شود. || نعل از سم اسب فروافتادن بر اثر سرعت رفتن : هر کجا نعلی بیندازد براق
نعل ریختنلغتنامه دهخدانعل ریختن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) سخت دویدن . نعل افکندن . نعل انداختن : زید را اکنون نیابی کو گریخت جست از صف نعال و نعل ریخت . مولوی . || واماندن به علت دوید
نعل فکندنلغتنامه دهخدانعل فکندن . [ ن َ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نعل ریختن . نعل افکندن . رجوع به نعل افکندن شود : در کوکبه ٔ رخ تو چون ماه صد نعل فکنده آسمانها.انوری .
نعللغتنامه دهخدانعل . [ ن َ ] (ع اِ) پساهنگ و بشک و آهنی که برکف سم ستور میخ کنند تا سوده نگردد. (ناظم الاطباء).آنچه بدان سم ستور را از سودگی نگاه دارند. (منتهی الارب ) (از متن
فلفل در آتش افکندنلغتنامه دهخدافلفل در آتش افکندن . [ ف ِ ف ِ دَ ت َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایت از بیقرار ساختن ، چه هرگاه عاشق خواهد که معشوق رابه خود مهربان کند به نوعی که تا عاشق را نبین