ناسخفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نسخکننده؛ باطلکننده.۲. (اسم، صفت) کسی که از روی کتاب یا نوشتهای نسخه بردارد. ناسخ و منسوخ: ویژگی آیاتی که یکی دیگری را نسخ میکند.
ناسختنلغتنامه دهخداناسختن . [ س َ / س ُ ت َ ] (مص منفی ) ناسنجیدن . نسختن . مقابل سختن . رجوع به سختن شود.
ناسخفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نسخکننده؛ باطلکننده.۲. (اسم، صفت) کسی که از روی کتاب یا نوشتهای نسخه بردارد. ناسخ و منسوخ: ویژگی آیاتی که یکی دیگری را نسخ میکند.
ناسختنلغتنامه دهخداناسختن . [ س َ / س ُ ت َ ] (مص منفی ) ناسنجیدن . نسختن . مقابل سختن . رجوع به سختن شود.
ناساختگیلغتنامه دهخداناساختگی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) ساخته نبودن . آماده و بسیجیده نبودن . || نابسامانی . روبراه نبودن . مرتب نبودن . || ناسازگاری .
ناساختهلغتنامه دهخداناساخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نابسیجیده . بی تهیه . بی ساز و برگ . ناآماده : ولیکن بدینگونه ناساخته گر آیم دمان گردن افراخته . فردوسی .ناساخته رحلت باید
ناسخ بناکتیلغتنامه دهخداناسخ بناکتی . [ س ِ خ ِ ب ِ ک َ ] (اِخ ) قطب الدین احمد پسر محمود، معروف به ناسخ بناکتی و مکنی به ابوالمظفر. از خوشنویسان ومعاصر خواجه نصیرالدین طوسی است ، وی ب