نعسلغتنامه دهخدانعس . [ ن َ ] (ع مص ) به خواب شدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نعاس . (منتهی الارب ). رجوع به نعاس شود. || نرم و سست گشتن رای . || سست شدن جسم . (از ناظم الاطبا
ناسگویش گنابادی در گویش گنابادی ناس نام یک ماده گیاهی سبز رنگ اعتیادآور است که با برگ تنباکو ساخته میشود و در کاغذی پیچیده کنار لب میگذارند.
ناسدیکشنری عربی به فارسیمردم , خلق , مردمان , جمعيت , قوم , ملت , اباد کردن , پرجمعيت کردن , ساکن شدن
نعسانلغتنامه دهخدانعسان . [ ن َ ] (ع ص ) خواب آلود. (آنندراج ). خواب آلوده . (ناظم الاطباء).ناعس . (از متن اللغة).
نعسیلغتنامه دهخدانعسی . [ ن َ سا ] (ع ص ) ناعسة. تأنیث نعسان است . (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء). رجوع به نعسان و ناعسة شود.
نعسانلغتنامه دهخدانعسان . [ ن َ ] (ع ص ) خواب آلود. (آنندراج ). خواب آلوده . (ناظم الاطباء).ناعس . (از متن اللغة).
نعسیلغتنامه دهخدانعسی . [ ن َ سا ] (ع ص ) ناعسة. تأنیث نعسان است . (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء). رجوع به نعسان و ناعسة شود.