نعاسلغتنامه دهخدانعاس . [ ن ُ ] (ع مص ) غنودن . (غیاث اللغات ) (زوزنی ) (دهار). به خواب شدن . (از منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). چیره شدن نعاس بر شخص . (از متن اللغة).
نائصلغتنامه دهخدانائص . [ ءِ ] (ع ص ) سر دروادارنده ٔ رمنده . (منتهی الارب ). الرافع رأسه نافراً. (اقرب الموارد). سر دروا داشتن حیوان رمنده . (ناظم الاطباء).
ناعسلغتنامه دهخداناعس . [ ع ِ ] (ع ص ) به خواب شونده . (آنندراج ). به خواب شونده . خواب آلوده . چرت زننده . (ناظم الاطباء). به خواب رونده . (از اقرب الموارد). نعت است از نعس به
نعاس زدهلغتنامه دهخدانعاس زده . [ ن ُ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مبتلا به بیماری سبات . (ناظم الاطباء).
ناسگویش گنابادی در گویش گنابادی ناس نام یک ماده گیاهی سبز رنگ اعتیادآور است که با برگ تنباکو ساخته میشود و در کاغذی پیچیده کنار لب میگذارند.
نعاس زدهلغتنامه دهخدانعاس زده . [ ن ُ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مبتلا به بیماری سبات . (ناظم الاطباء).
ثقلةلغتنامه دهخداثقلة. [ ث َ ل َ / ث َ ق َ ل َ ] (ع اِمص ) گرانی . || نعاس . پینکی . || گرانی طعام . (منتهی الارب ).
اقلوادلغتنامه دهخدااقلواد. [ اِ ل ِوْ وا ] (ع مص ) غلبه کردن خواب بر کسی . پوشیدن کسی را خواب و غالب شدن خواب بر کسی : اقلوده النعاس اقلواداً؛ پوشید او را خواب و غالب شد بر او. (ن
دکاسلغتنامه دهخدادکاس . [ دُ ] (ع اِ) خواب که غلبه کند بر کسی . (منتهی الارب ).نعاس و چرت . (از اقرب الموارد). پینکی . خواب سبک .
شیدای اصفهانیلغتنامه دهخداشیدای اصفهانی . [ ش َ دا ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) محمدعلی . از خوش طبعان عاشق پیشه ٔ نظرباز و ظریف بود. در شیراز نشو و نما نمود و در آخر حال از کثرت استعمال مواد مخد