نظيردیکشنری عربی به فارسیمانند , نظير , شباهت , شي قابل قياس , لغت متشابه , هم اندازه , برابر , مساوي , هم پايه , همرتبه , شبيه , يکسان , همانند , همگن , برابر شدن با , مساوي بودن , هم
نذيردیکشنری عربی به فارسینشانه , فال بد , خبر بد , شگفتي , بد يمن بودن , نشان , علا مت , فال نما , شگون , گواهي دادن بر , خبردادن از , پيشگويي کردن
نظیرفرهنگ مترادف و متضادتا، تالی، شبیه، شبه، عدیل، قبیل، قرینه، قرین، کفو، مانند، مثل، مشابه، همطراز، همال، همانند، همتا