نظردیکشنری فارسی به عربیاحترام , اعتبار , بصر , تقدير , راي , فکر , قرار , ملاحظة , ميل , نصيحة , نظرة , وجهة النظر
پاکرایفرهنگ نامها(تلفظ: pākrāy) دارای عقیده و نظر پاک ؛ (در قدیم) (به مجاز) آن که خردمندانه و درست میاندیشد ، دانا.
پاک بینفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آنکه با نظر پاک بنگرد؛ پاکبیننده؛ نیکبین.۲. آنکه به کسی یا امری بدگمان نباشد.
پاک بازفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. پاکباخته.۲. کسی که در قمار تمام دارایی خود را ببازد.۳. [مجاز] کسی که با نظر پاک به معشوق خود مینگرد؛ عاشق صادق.۴. شخص وارسته، زاهد، و تارک دنیا: ◻︎ تمنی کن