نظربازلغتنامه دهخدانظرباز. [ ن َ ظَ ] (نف مرکب ) چشم چران . آنکه عادت به نظر کردن خوبان دارد. آنکه دیدن روی های خوب دوست دارد. (یادداشت مؤلف ) : عاشق و رند و نظربازم و می گویم فا
نظربازفرهنگ انتشارات معین( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - کسی که به نگریستن به چهرة زیبارویان عادت دارد. 2 - شعبده باز.
نظربازیفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نگریستن به چهرۀ زیبارویان؛ عمل نظرباز؛ چشمچرانی.۲. نگاه کردن عاشق و معشوق به هم: ◻︎ کمال دلبری وحسن در نظربازی است / به شیوۀ نظر از نادران دوران باش (حافظ:
نظربازیلغتنامه دهخدانظربازی . [ن َ ظَ ] (حامص مرکب ) به خوبان نگاه کردن . چشم چرانی .تماشای خوبان و زیبارویان . عمل نظرباز : درمقامات طریقت هر کجا کردیم سیرعافیت را با نظربازی فراق
نظربازیفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نگریستن به چهرۀ زیبارویان؛ عمل نظرباز؛ چشمچرانی.۲. نگاه کردن عاشق و معشوق به هم: ◻︎ کمال دلبری وحسن در نظربازی است / به شیوۀ نظر از نادران دوران باش (حافظ:
نظربازیلغتنامه دهخدانظربازی . [ن َ ظَ ] (حامص مرکب ) به خوبان نگاه کردن . چشم چرانی .تماشای خوبان و زیبارویان . عمل نظرباز : درمقامات طریقت هر کجا کردیم سیرعافیت را با نظربازی فراق
شاهدبازلغتنامه دهخداشاهدباز. [ هَِ] (نف مرکب ) نظرباز. پاکباز اهل الجنه ؟ و فاسق که با امردان یا زنان بسیار صحبت دارد. در هندوستان شیدباز شهرت دارد. (از بهار عجم ) (از آنندراج ). ف