نظام بصریلغتنامه دهخدانظام بصری . [ ن َ ظْ ظا ب َ ] (اِخ ) ابراهیم بن سیار. رجوع به نظام ، ابراهیم بن سیاربن هانی شود.
نظامدیکشنری عربی به فارسیفرمان , امر , حکم , مشيت , تقدير , ايين , پيوند نامه , مقاوله نامه , موافقت مقدماتي , پيش نويس سند , اداب ورسوم , تشريفات , مقاوله نامه نوشتن , سيستم , دستگاه ,
نظامفرهنگ مترادف و متضاد۱. انتظام، انضباط، دیسیپلین ۲. آراستگی، ترتیب، روش، سامان، نظم ۳. ارتش، سربازی ۴. رژیم
ابوالهذیللغتنامه دهخداابوالهذیل . [ اَ بُل ْ هَُ ذَ ] (اِخ ) محمدبن هذیل بن عبداﷲبن مکحول العبدی المعروف بالعلاّف المتکلم . ابن خلکان گوید: شیخ معتزله ٔ بصریین و از اکابر علماء اعتزا
اعتزاللغتنامه دهخدااعتزال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) یکسو جدا شدن . (منتهی الارب ). یکسو و جدا شدن . (آنندراج ). جدا شدن . (ناظم الاطباء). یکسو شدن . (کنزاللغات از غیاث اللغات ). گوشه ن
ابراهیم بن سیارلغتنامه دهخداابراهیم بن سیار. [اِ م ِ ن ِ س َی ْ یا ] (اِخ ) النظّام البصری ، مکنی به ابواسحاق . پیشوای فرقه ٔ نظامیه ٔ معتزله ، از قدمای علماء بصره و یکی از ائمه ٔ معتزلیان
نظاملغتنامه دهخدانظام . [ ن َظْ ظا ] (اِخ ) ابراهیم بن سیاربن هانی بلخی بصری ، مکنی به ابواسحاق و مشهور به نظام . از اعاظم دانشمندان عهد بنی عباس و از اجله ٔ علمای معتزله است در
ابواسحاقلغتنامه دهخداابواسحاق . [ اَ اِ ] (اِخ ) کنیت ابراهیم بن سیار بصری معروف به نظام . رجوع به ابراهیم بن سیار... شود.