نطوقلغتنامه دهخدانطوق . [ ن ُ ] (ع مص ) بر زبان راندن حرفی یا سخنی را که از آن معنی مفهوم گردد. (آنندراج ). نطق . (از متن اللغة). منطق . (متن اللغة). رجوع به نُطق شود.
نتوقلغتنامه دهخدانتوق . [ ن ُ ] (ع مص ) فربه و پرگوشت گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فربه شدن ، چنانکه پوستش پر از گوشت و چربی شود. (
نطقلغتنامه دهخدانطق . [ن َ ] (ع مص ) به آواز کلماتی را تکلم کردن که بر مفهوم دلالت کند. (از متن اللغة). نُطق . منطق . نطوق . (متن اللغة). رجوع به نُطق شود. || به روشنی بر چیزی
نطقلغتنامه دهخدانطق . [ ن ُ ] (ع مص ، اِمص ) سخن گفتن . (غیاث اللغات ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100) (آنندراج ). بر زبان راندن حرفی یا سخنی را که