نطنطةلغتنامه دهخدانطنطة. [ ن َ ن َ طَ ](ع مص ) سفر دور کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). نطنطالرجل ؛ باعد سفره . (متن اللغة) (اقرب الموارد). || دور شدن زمین
نطنزهلغتنامه دهخدانطنزه . [ ن َ طَ زَ ] (اِخ ) شهر کوچکی است از اعمال اصفهان ، در بیست فرسخی اصفهان واقع است و بدان منسوبند: حسین بن ابراهیم ملقب به ذواللسانین و ابوالفتح محمدبن
نطنطلغتنامه دهخدانطنط. [ ن َ ن َ / ن ُ ن ُ ] (ع ص ) دراز کشیده بالا. نطناط. (متن اللغة) (از اقرب الموارد).
دراز کردنلغتنامه دهخدادراز کردن .[ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امتداد دادن . ممتد کردن . طویل ساختن . (ناظم الاطباء). طول دادن . (یادداشت مرحوم دهخدا). بسمت بالا کشیدن . ارتفاع دادن . اًط
نطنزهلغتنامه دهخدانطنزه . [ ن َ طَ زَ ] (اِخ ) شهر کوچکی است از اعمال اصفهان ، در بیست فرسخی اصفهان واقع است و بدان منسوبند: حسین بن ابراهیم ملقب به ذواللسانین و ابوالفتح محمدبن
نطنطلغتنامه دهخدانطنط. [ ن َ ن َ / ن ُ ن ُ ] (ع ص ) دراز کشیده بالا. نطناط. (متن اللغة) (از اقرب الموارد).
نطانطلغتنامه دهخدانطانط. [ ن َ ن ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نطنط. رجوع به نطنط شود. || ج ِ نطناط. رجوع به نطناط شود.