نطاقلغتنامه دهخدانطاق . [ ن َطْ طا ] (از ع ، ص )سخن ران . (ناظم الاطباء). زبان آور. (یادداشت مؤلف ). نطّاق ، بر وزن صرّاف که در مبالغه ٔ «ناطق » استعمال کنند، از کلمات ساختگی است ، مانند «ثبّات » و «صرّاف » و امثال آنها. (از نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز).
نطاقلغتنامه دهخدانطاق . [ ن ِ ] (ع اِ) میان بند مردان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). میان بند. (دستوراللغة). کمربند. (غیاث اللغات )(از ناظم الاطباء). کمر. (مهذب الاسماء) (دهار). منطقه . (یادداشت مؤلف ). آنچه بدان میان را بندند. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). ج ، نُطُق <spa
نطاقفرهنگ فارسی عمید۱. کمربند؛ میانبند.۲. نوعی جامۀ زنانه شبیه چادر که کمر آن را میبندند و دامن آن به زمین کشیده میشود.
نتاقلغتنامه دهخدانتاق . [ ن ِ ] (ع اِ) رویاروی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حیال . (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة). یقال : بنی داره نتاق داره ؛ ای بحیاله . (منتهی الارب ).
نِطاقAlnitakواژههای مصوب فرهنگستانیکی از سه ستارۀ تشکیلدهندۀ کمربند جبار که اَبَرغولی از ردۀ 9/5 با قدر 2، با همدمی از قدر 3/9 است که هر 1500 سال یک بار دور آن میگردد
نطاق الجوزاءلغتنامه دهخدانطاق الجوزاء. [ ن ِ قُل ْ ج َ ](اِخ ) در اصطلاح هیئت ، سه ستاره بر میان جوزاء که عرب بدان نَظم گوید و آن در انتظام و التئام مثل است . (از المنجد) (از اقرب الموارد). منطقةالجوزاء. حمائل جوزاء. کمربند جوزا. نطاق الجبار. منطقه ٔ صورت جبار که عرب آن را گاه جوزا نیز نامیده است . ح
نتوقلغتنامه دهخدانتوق . [ ن ُ ] (ع مص ) فربه و پرگوشت گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فربه شدن ، چنانکه پوستش پر از گوشت و چربی شود. (از معجم متن اللغة). || به زحمت انداختن چاروا سوار خود را. (از اقرب الموارد). رجوع به نَتْق شود. || فراوان بچه شدن زن
نطاق الجوزاءلغتنامه دهخدانطاق الجوزاء. [ ن ِ قُل ْ ج َ ](اِخ ) در اصطلاح هیئت ، سه ستاره بر میان جوزاء که عرب بدان نَظم گوید و آن در انتظام و التئام مثل است . (از المنجد) (از اقرب الموارد). منطقةالجوزاء. حمائل جوزاء. کمربند جوزا. نطاق الجبار. منطقه ٔ صورت جبار که عرب آن را گاه جوزا نیز نامیده است . ح
جدول نطاقاتلغتنامه دهخداجدول نطاقات . [ ج َدْ وَ ل ِ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جدولی که در آن اندازه ٔ نطاق ستارگان با رمز گنجانده شود و آن بر دو گونه است . رجوع به التفهیم ص 140، 141 و 143 شود
نطقلغتنامه دهخدانطق . [ ن ُ طُ ] (ع اِ) ج ِ نطاق . رجوع به نطاق شود. || نواحیی از کوه که بعضی به روی بعضی باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
نطاق الجوزاءلغتنامه دهخدانطاق الجوزاء. [ ن ِ قُل ْ ج َ ](اِخ ) در اصطلاح هیئت ، سه ستاره بر میان جوزاء که عرب بدان نَظم گوید و آن در انتظام و التئام مثل است . (از المنجد) (از اقرب الموارد). منطقةالجوزاء. حمائل جوزاء. کمربند جوزا. نطاق الجبار. منطقه ٔ صورت جبار که عرب آن را گاه جوزا نیز نامیده است . ح
ذات النطاقلغتنامه دهخداذات النطاق . [ تُن ْ ن ِ ] (ع اِ مرکب ) نام نوعی موش خالدار است . || (اِخ ) پشته ای است بنی کلاب را که خالهای سیاه وسپید دارد و یا بر کمر آن سپیدی باشد چون کمربند.
استنطاقلغتنامه دهخدااستنطاق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گویا گردانیدن . || با هم سخن کردن . || سخن کردن خواستن . (منتهی الارب ). سخن گفتن کسی را خواستن . || در تداول امروز، بازپرسی . سخن از کسی بیرون کشیدن . - استنطاق کردن ؛ بازپرسی کردن .|| الاستنطاق ، مصدر است از باب
انطاقلغتنامه دهخداانطاق . [ اِ ] (ع مص ) گویا گردانیدن و بسخن درآوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بنطق درآوردن . (از اقرب الموارد). بسخن درآوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن جرجانی ).