نصیللغتنامه دهخدانصیل . [ ن َ ] (ع اِ) سنگی است دراز به اندازه ٔ یک گز که به آن چیزی کوبند. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، نُصُل . || ت
نثیللغتنامه دهخدانثیل . [ ن َ ] (ع اِ) سرگین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). روث . (اقرب الموارد).
نسیللغتنامه دهخدانسیل . [ ن َ ] (ع ص ، اِ) عسل گداخته و از موم جداشده . (از بحر الجواهر) (از اقرب الموارد) (از المنجد). انگبین گداخته و از موم جداشده . (منتهی الارب ) (آنندراج )
گروههلغتنامه دهخداگروهه . [ گ ِ هََ / هَِ ] (اِ) دکچی باشد و آن گلوله ٔ ریسمانی است که در وقت رشتن بر دوک پیچد و بعربی نصیله خوانند. (برهان ). دوکچی و بتازی وشیعه . (انجمن آرا).
منصیللغتنامه دهخدامنصیل . [ م ِ ] (ع اِ) سنگی است که بدان کوبند. منصال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سنگی دراز به قدر یک ذراع که بدان چیزی را می کوبند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الم
گندملغتنامه دهخداگندم . [ گ َ دُ ] (اِ) پهلوی و پازند گنتم ، معربش جندم (در: جوزجندم )، کردی گَنم ، افغانی قنوم ، وخی قیدیم ، سنگلیچی و منجی غندم ، سریکلی ژندم ، ژندوم ، شغنی ژی