نصیرالدین ثانیلغتنامه دهخدانصیرالدین ثانی . [ ن َ رُدْ دی ن ِ ](اِخ ) رجوع به نصیر (میرزا...) محمد اصفهانی شود.
نصیرالدینلغتنامه دهخدانصیرالدین . [ ن َ رُدْ دی ] (اِخ ) (ملا...) رجوع به ملانصرالدین و ریحانة الادب ج 4 ص 202 شود.
نصیرالدینلغتنامه دهخدانصیرالدین . [ ن َ رُدْ دی ] (اِخ ) ابن مهدی مکنی به ابوالحسن ، وزیر الناصرلدین اﷲ عباسی است . رجوع به تجارب السلف ص 332 شود.
نصیرالدینلغتنامه دهخدانصیرالدین . [ ن َ رُدْ دی ] (اِخ ) احمدبن محمدبن الناقد. رجوع به نصیرالدین محمدبن الناقد شود.
نصیرالدینلغتنامه دهخدانصیرالدین . [ ن َ رُدْ دی ] (اِخ ) ارتق ارسلان المنصور، ششمین از امرای ارتقیه ٔ ماردین است ، در حوالی سنه ٔ 597 به حکومت رسیده و تا 637 امارت کرد. (یادداشت مؤل
نصیرالدینلغتنامه دهخدانصیرالدین . [ ن َ رُدْ دی ] (اِخ ) جقربن یعقوب همدانی . رجوع به جقربن یعقوب شود.
نصیرلغتنامه دهخدانصیر. [ ن َ ] (اِخ ) (میرزا...) محمد اصفهانی بن میرزا عبداله ملقب به نصیرالدین ثانی و مشهور به میرزا نصیر از اجله ٔ اطبا و دانشمندان و از شاعران قرن دوازدهم است
دیگرملغتنامه دهخدادیگرم . [ گ َ رُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مثل . نائب مناب . عدیل . قرین . قائم مقام . ثانی اثنین . (یادداشت مرحوم دهخدا). و به این معنی لازم الاضافه است : و امیر ط
ذوالقدریةلغتنامه دهخداذوالقدریة. [ ذُل ْ ق َ دَ ری ی َ ] (اِخ ) سلسله ٔ کوچکی از ترکمانان که از اواخر مائه ٔ هشتم هجری تااوائل مائه ٔ دهم در مرعش و حوالی آن فرمان رانده اندمؤسس این
اثیرلغتنامه دهخدااثیر. [اَ ] (اِخ ) اومانی . اثیرالدین . دولتشاه در تذکره ص 172 آرد: او مردی خوش طبع و فاضل بوده و دیوان او مشهور است و در علم شاگرد خواجه نصیرالدین طوسی بود و ا
لغتلغتنامه دهخدالغت . [ ل ُ غ َ ] (ع اِ) (از یونانی لگس ) لغة. آوازها که مردمان برای نمودن اغراض از مخرجهای دهان و حلق برآرند. اصواتی که هر قوم بدان از اغراض خویش تعبیر کند. (ا