نصرتیلغتنامه دهخدانصرتی . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون . رجوع به فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 شود.
نصرت آبادلغتنامه دهخدانصرت آباد. [ ن ُ رَ ] (اِخ )دهی است از دهستان حومه ٔ شرقی شهرستان رفسنجان با 79 تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 شود.
نصرت آبادلغتنامه دهخدانصرت آباد. [ ن ُ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 شود.
نصرت آبادلغتنامه دهخدانصرت آباد. [ ن ُ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 شود.
رامهرمزلغتنامه دهخدارامهرمز. [ م ِ هَُ م ُ ] (اِخ ) نام طاق نصرتی در خرابه هایی از عهد ساسانیان که در سینه ٔ کوه درخوزستان باقی است . (از جغرافیای غرب ایران ص 227).
اورانژلغتنامه دهخدااورانژ. [ اُ ] (اِخ ) شهری با جمعیت 10515 تن مر کز ولایت ، وکلوز، جنوب شرقی فرانسه نزدیک آوینیون . ویرانه های تئاترو طاق نصرتی از دوره ٔ رومیان دارد. اورانژ پای
شمس فخریلغتنامه دهخداشمس فخری . [ ش َ س ِ ف َ ] (اِخ ) شمس الدین بن فخرالدین اصفهانی . ادیب و شاعر اواسط قرن هشتم هجری بود. وی معاصر اتابک نصرةالدین احمدلر و خواجه غیاث الدین محمد ر
نصرت دادنلغتنامه دهخدانصرت دادن . [ ن ُ رَ دَ ] (مص مرکب ) یاری دادن . یاوری کردن . تأیید کردن : گوینده باید که راستگو باشد و نیز خود گواهی دهد که آن خبر درست است و نصرت دهد کلام خد