نصبةلغتنامه دهخدانصبة. [ ن َ ب َ ] (ع اِ) واحد نصب است به معنی نشانه ٔ برپا کرده شده ، علم منصوبه . (از اقرب الموارد). رجوع به نصَب شود. || دام برپا کرده و آنچه در مقابل هجوم دش
نصبةلغتنامه دهخدانصبة. [ ن ِ ب َ] (ع اِ) هیأت و حالت برخاستن . (یادداشت مؤلف ). چگونگی نصب . نوع النصب . (المنجد) (از اقرب الموارد).
نصبةلغتنامه دهخدانصبة. [ ن ُ ب َ ] (ع اِ)ستون . (آنندراج ). فرسنگسار. شاخص . (فرهنگ خطی ). ستون برپا شده . (ناظم الاطباء). ستونی که [ در بیابان ] برپا کنند شناختن علامت راه را.
نسبةلغتنامه دهخدانسبة. [ ن ِ / ن ُ ب َ ] (ع اِمص ، اِ) نژاد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نسبت . رجوع به نسبت شود. || خویشی . خویشی پدری خاصةً. (منتهی الارب ) (از آ
نَّاصِبَةٌفرهنگ واژگان قرآنخستگی و رنج (عبارت "عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ " یعنی که اهل دوزخ خستگي تلاشي که در دنيا کردند از تنشان در نميآيد)
نصبلغتنامه دهخدانصب .[ ن َ ص َ ] (ع اِ) ج ِ نصبة به معنی آنچه که شناسائی راه را نصب کنند. (از المنجد). رجوع به نُصبَة شود.
تهندملغتنامه دهخداتهندم . [ ت َ هََ دُ ] (ع مص جعلی ) از هندم معرب اندام فارسی ، تظریف و استوار کردن چیزی را : و لم یذکر فی الحکایة سعتها و هل کانت قطعةً واحدةً او قطاعاً تهندم و
اختصاصلغتنامه دهخدااختصاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خاص کردن به . تخصیص . خاص گردانیدن بچیزی . ویژه کردن به . انفراد. اغتزاز : و اختصه بالطرایق الرضیة. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299). || خ
لیلی بن نعمانلغتنامه دهخدالیلی بن نعمان . [ ل َ لَب ْ ن ِ ن ُ ] (اِخ ) نام یکی از سرداران ایران به عهد دعاة طبرستان (علویان ). وی در خدمت حسن بن قاسم داعی صغیر بود و به سال 308 هَ . ق .
احتسابلغتنامه دهخدااحتساب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شماره کردن و آزمودن . (منتهی الارب ). بشمار آوردن . (زوزنی ). حساب کردن . || مزد و ثواب چشم داشتن . (منتهی الارب ). مزد بیوسیدن . (ت