نشپیللغتنامه دهخدانشپیل . [ ن ِ ] (اِ) شست ماهی باشد یعنی دام . (فرهنگ اسدی ). مطلق قلاب را گویند عموماً و قلاب و شست ماهی گیری را خوانند خصوصاً. (جهانگیری ) (انجمن آرا) (از آنند
نشپیلفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. چنگک؛ قلاب.۲. چنگک ماهیگیری: ◻︎ ز تیر و نیزۀ او دشمنان هراسانند / چو اهرمن ز شهاب و چو ماهی از نشپیل (عبدالواسع جبلی: ۲۴۸).
نشیللغتنامه دهخدانشیل . [ ن َ ] (ص ) آویزان و آویخته شده . معلق شده . (ناظم الاطباء). نشل . (شعوری ج 2 ص 388).
نشیللغتنامه دهخدانشیل . [ ن َ ] (ع اِ) گوشت پاره ای که از دیگ بدون کفگیر با دست برآرند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). گوشت پاره ای که از دیگ به یک کفگیر [ ؟ ] به
نشللغتنامه دهخدانشل . [ ن َ ش َ ] (اِ) قلاب ماهی . (برهان قاطع). قلاب ماهی گیری . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف نشپیل است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || (اِمص ) دو چیز را برهم دوخ
نابلغتنامه دهخداناب .(ع اِ) دندان نشتر. (منتهی الارب ). چهار دندان نیش سبع و بهایم و چهار دندان بزرگ حیوانات باشد. (برهان قاطع). دندان نیشتر. (مهذب الاسماء). السن الذّی خلف الر