نشورلغتنامه دهخدانشور. [ ن َ ] (ع اِ) باد هموار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بادی که بگسترد ابرها را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). ج ، نُشُر.
نشورلغتنامه دهخدانشور. [ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج در 42 هزارگزی شمال کامیاران و 4 هزارگزی مغرب راه کرمانشاه به سنندج در منطقه ٔ کوهستانی
نشورلغتنامه دهخدانشور. [ ن ُ ] (ع مص ) نشر. رجوع به نشَر شود. || زنده شدن . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ) (دهار) : جز دم داد تو که داد ن
نُشُوراًفرهنگ واژگان قرآنزنده کردن مردگان پس از مرگشان - از جهت پراکنده شدن - از جهت برخاستن و جنب و جوش مجدد(کلمه نشور و همچنين کلمه نشر به معناي احياي مردگان بعد از مردن است و یا در ع
شور نشورلغتنامه دهخداشور نشور. [ رِ ن ُ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) شور و غوغای روز محشر. (یادداشت مؤلف ).
نُشُوراًفرهنگ واژگان قرآنزنده کردن مردگان پس از مرگشان - از جهت پراکنده شدن - از جهت برخاستن و جنب و جوش مجدد(کلمه نشور و همچنين کلمه نشر به معناي احياي مردگان بعد از مردن است و یا در ع
شور نشورلغتنامه دهخداشور نشور. [ رِ ن ُ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) شور و غوغای روز محشر. (یادداشت مؤلف ).
نشرلغتنامه دهخدانشر. [ ن ُ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ نشور. رجوع به نشور شود. || (مص )بیرون آمدن مذی مردم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة). خروج آب ذوق از انسان هنگام عشقباز