نامردیفرهنگ مترادف و متضاد۱. ناجوانمردی ۲. بیحمیتی، بیغیرتی ۳. عنن، ناتوانی ۴. بزدلی، جبن ≠ مردی، غیرت
هیچلغتنامه دهخداهیچ . (اِ، ص ، ق ) چیزی : در این صندوق جزجامه هیچ نبود. (یادداشت مرحوم دهخدا) : آگه شدم که خدمت مخلوق هیچ نیست هست از همه گزیر و ز اﷲ ناگزیر. سوزنی .پس بگفتند پ
شمیدنلغتنامه دهخداشمیدن . [ ش َ دَ ] (مص ) (از: شم عربی + یدن ، علامت مصدر فارسی ) بوییدن . و این از جمله ٔ لغات عربیه است که فارسیان در آن تصرف کرده تصریف نموده اند از عالم طلبی
پیلتنلغتنامه دهخداپیلتن . [ ت َ ] (ص مرکب ) دارای اندامی چون پیل . که تنی چون فیل دارد از گرانی جثه . تهمتن .(شرفنامه ). عظیم الجثه . بزرگ جثه چون فیل . که تنی چون فیل زورمند دار
درماندگیلغتنامه دهخدادرماندگی . [ دَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) صفت درمانده . بی چارگی . (آنندراج ). لاعلاجی . واماندگی . اضطرار. اعیاء. الجاء. توکل . خواع . (یادداشت مرحوم دهخدا).ضرورة
یلغتنامه دهخدای . (پسوند) در قدیم به آخر فعل ملحق می گردید و در معانی زیر به کار می رفت : 1- برای استمرار، این یاء بجای «می » یا «همی » به آخر فعل ماضی ساده یا مطلق پیوندد و