نشللغتنامه دهخدانشل . [ ن َ ] (ع مص ) به دست برآوردن گوشت را از دیگ بی کفگیر. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). گوشت از دیگ برکشیدن
نشللغتنامه دهخدانشل . [ ن َ ش َ ] (اِ) قلاب ماهی . (برهان قاطع). قلاب ماهی گیری . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف نشپیل است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || (اِمص ) دو چیز را برهم دوخ
نشلفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. = نشلیدن۲. = نشیمن۳. [قدیمی] آویختگی و پیوستگی چیزی به چیزی.۴. (اسم) قلاب ماهیگیری.
نشلان دهلغتنامه دهخدانشلان ده . [ ن ِ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تیرچائی بخش ترکمان شهرستان میانه در 28 هزارگزی شمال شرقی ترکمان و 17 هزارگزی راه تبریز به میانه در منطقه ٔ کوهستا
نشلیدنلغتنامه دهخدانشلیدن . [ ن َدَ ] (مص ) از: نشل + یدن پسوند مصدری ). چنگ درزدن ودرآویختن بود به چیزی . و آن را به تازی تشبث گویند.(از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین نقل از جهانگیری
هالةدیکشنری عربی به فارسینشله و تجلي هر ماده (مثل بوي گل) , رايحه , تشعشع نوراني , مورد , غلا ف , هاله , حلقه نور , نوراني شدن (انبياء واولياء) , بعنوان مثال ذکر کردن , لحظه , نمونه , م
نشلان دهلغتنامه دهخدانشلان ده . [ ن ِ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تیرچائی بخش ترکمان شهرستان میانه در 28 هزارگزی شمال شرقی ترکمان و 17 هزارگزی راه تبریز به میانه در منطقه ٔ کوهستا
نشلجلغتنامه دهخدانشلج . [ ن ِ ل َ] (اِخ ) دهی است از دهستان تیاسر بخش قمصر کاشان در47 هزارگزی شمال غربی قمصر در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 100 تن سکنه دارد. آبش از سه ر