ندیش آبادلغتنامه دهخداندیش آباد. [ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سلطانیه ٔ بخش مرکزی شهرستان زنجان ، در 54هزارگزی زنجان و 2هزارگزی راه سلطانیه به قیدار، در ناحیه ٔ کوهستانی معتدل هوا
ندیش آبادلغتنامه دهخداندیش آباد. [ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سلطانیه ٔ بخش مرکزی شهرستان زنجان ، در 54هزارگزی زنجان و 2هزارگزی راه سلطانیه به قیدار، در ناحیه ٔ کوهستانی معتدل هوا
حدثنالغتنامه دهخداحدثنا. [ ح َدْ دَ ث َ ] (ع فعل ) آگاهی داد ما را فلان ... : گر دام نبودیش چنین حیلت و رخصت این خلق نپذرفتی از او حدثنا قال امثال قران گنج خدایست چه گویی از حدثن
سایشلغتنامه دهخداسایش . [ ی ِ ] (اِمص )ساییدن . (برهان ). سائیدگی . عمل سائیدن : از سایش سرمه بسود هاون گرچه تو ندیدیش دید دانا.ناصرخسرو.
ملایکلغتنامه دهخداملایک . [ م َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ مَلَک و مَلْأک . فرشتگان . ملائک : به دشتی رسیدم بمانند دریاکه کس جز ملایک ندیدیش معبر. عمعق (دیوان چ نفیسی ص 146).چون به شاهین
نم دادنلغتنامه دهخدانم دادن . [ ن َ دَ ] (مص مرکب ) آب کم دادن . (فرهنگ فارسی معین ). مرطوب کردن . خیس کردن : سخن را به نم کن به دانش که خاک نیامد به هم تا ندادیش نم .ناصرخسرو.