نشادرلغتنامه دهخدانشادر. [ ن ُ /ن ِ دِ ] (ع اِ) نوشادر. ملح بوتیه . عقاب . طائر. نسر. مُشاطه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نوشادر شود.
نشادرفرهنگ انتشارات معین(نِ یا نُ دُ) (اِ.) ترکیبی از جوهرنمک و آمونیاک ، جامد و بلوری که از آن در صنعت برای سفیدکاری ، لحیم کاری و... استفاده می شود.
نشادرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهجسمی جامد و بلوری، بیرنگ، بیبو، دارای طعمِ زننده که از ترکیب جوهرنمک و آمونیاک بهدست میآید و در آب مخصوصاً آب گرم حل میشود. در طب، صنعت، سفیدگری، و لحیمکا
نادردیکشنری عربی به فارسیکم , نادر , کمياب , رقيق , لطيف , نيم پخته , اندک , تنگ , قليل , ندرتا , غير عادي , غير متداول , غيرمعمول
طیالغتنامه دهخداطیا. [ طَ ] (اِ) بلغت یونانی نشادر پیکانی را گویند و آن چیزی است شبیه به نمک . (برهان ) (اختیارات ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ) (آنندراج ).
نوشادرلغتنامه دهخدانوشادر. [ دُ ] (اِ) نشادر. ملحی است جامد و متبلور و بی رنگ وبو که از ترکیب جوهر نمک (اسید کلریدریک ) و آمونیاک به دست می آید و نام علمیش کلرور آمونیوم است . طعم