نشالغتنامه دهخدانشا. [ ن َ ] (ع اِ) بوی خوش یا رایحه و بو، مطلقاً. (از اقرب الموارد) (از المنجد). بوی خوش . (ناظم الاطباء). رجوع به نشاء شود. || مأخوذ از نشاسته ٔ فارسی و به م
نشالغتنامه دهخدانشا. [ ن ِ ] (اِ) شامل . (برهان قاطع) (از برهان جامع). محتوی . (حاشیه ٔ برهان از برهان جامع). || بته ٔ پاره ای نباتات که از جائی به جای دیگر نقل کرده غرس کنند.
نشافرهنگ انتشارات معین(نَ) [ ع . نشاء ] (اِ.) 1 - روییدن ، نمو کردن . 2 - در فارسی بوته یا قلمه را در جایی کاشتن تا بعد آن را به جای دیگر انتقال دهند.
نش ءلغتنامه دهخدانش ء. [ ن َش ْءْ ] (ع اِ) ابر بلند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سحاب مرتفع. (از المنجد) (از اقرب الموارد). یا ابر پاره که نخستین نمایان گردد. (منت
نشعلغتنامه دهخدانشع. [ ن َ ] (ع مص ) به درشتی کشیدن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). به عنف چیزی را برکندن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). مَنشَع. (منتهی الارب ) (اقر
نشأفرهنگ انتشارات معین(نَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) نو پیدا شدن . 2 - روییدن ، رستن ، نمو کردن . 3 - پرورش یافتن . 4 - (اِمص .) نوپیدایی . 5 - رویش ، پرورش .
نَّشَأْفرهنگ واژگان قرآنکه بخواهیم (جزمش به دلیل این است که شرط شده به جمله بعدی :"إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّن ﭐلسَّمَاءِ ءَايَةً ")