نسیمیلغتنامه دهخدانسیمی . [ ن ِ ] (اِخ ) به روایت نظامی عروضی از شعرای دوره ٔ سلجوقی و از معاصران و ندیمان سلطان طغانشاه بن الب ارسلان است .
نسیمیلغتنامه دهخدانسیمی . [ ن َ ] (اِخ ) عمادالدین ، متخلص به نسیمی . از سادات شیراز و از شاعران قرن نهم است . به روایت مؤلف تذکره ٔ روز روشن ، صوفی مشرب و مستغرق بحار توحید بود
نسیمی نیشابوریلغتنامه دهخدانسیمی نیشابوری . [ ن َ می ِ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) در مشهد می زیسته ، خطی خوش و در صنعت تذهیب مهارت داشته . او راست :بر لب بام آمد آن مه گفت باید مردنت کآفتاب عمرت
نسیمی فرخاریلغتنامه دهخدانسیمی فرخاری . [ ن َ می ِف َ ] (اِخ ) (ملا...) امیرعلیشیر نوائی نام او را در زمره ٔ «علمای اسلام که گاهی به نظم التفات می نمایند» ثبت کرده و آرد: ملانسیمی از ول
نسیمی هرویلغتنامه دهخدانسیمی هروی . [ ن َ می ِ هََ / هَِ رَ ] (اِخ ) به روایت مؤلف صبح گلشن در رمل مهارتی داشته است و در شعر دیوانی از خود گذاشته . او راست :مدام خانه ٔ چشمم ز آب دید
عمادالدین نسیمیلغتنامه دهخداعمادالدین نسیمی . [ ع ِ دُدْ دی ن ِ ن َ ] (اِخ ) (سید...) شیرازی ، متخلص به نسیمی . وی از شعرا و عرفای شیراز بود که اصول طریقت را از سید شاه فضل شیرازی نعیمی فر
نسیمفرهنگ نامها(تلفظ: nasim) (عربی) باد ملایم و خنک ، باد بسیار آرام ؛ (در قدیم) بوی خوش ؛ (در عرفان) تجلی جمالی الهی و رحمت متواتر و نفس رحمانی را گویند .
نسیمی نیشابوریلغتنامه دهخدانسیمی نیشابوری . [ ن َ می ِ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) در مشهد می زیسته ، خطی خوش و در صنعت تذهیب مهارت داشته . او راست :بر لب بام آمد آن مه گفت باید مردنت کآفتاب عمرت
نسیمی فرخاریلغتنامه دهخدانسیمی فرخاری . [ ن َ می ِف َ ] (اِخ ) (ملا...) امیرعلیشیر نوائی نام او را در زمره ٔ «علمای اسلام که گاهی به نظم التفات می نمایند» ثبت کرده و آرد: ملانسیمی از ول
نسیمی هرویلغتنامه دهخدانسیمی هروی . [ ن َ می ِ هََ / هَِ رَ ] (اِخ ) به روایت مؤلف صبح گلشن در رمل مهارتی داشته است و در شعر دیوانی از خود گذاشته . او راست :مدام خانه ٔ چشمم ز آب دید
نسیم درونخشکیinland sea breezeواژههای مصوب فرهنگستاننسیمی مشابه نسیم دریا با این تفاوت که در خشکی میوزد