نسقلغتنامه دهخدانسق . [ن َ س َ ] (ع اِ) روش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از بهار عجم ). قاعده . (آنندراج ) (از بهار عجم ). دستور. (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). رسم . روش . طری
قسنلغتنامه دهخداقسن . [ ] (اِ) این کلمه در دیوان نظام قاری آمده و معنی آن به تحقیق معلوم نشد : کرته ای پر پنبه گر هست و کمراز قسن بر کردش و چاکش دره . نظام قاری (دیوان البسه ص
نسغلغتنامه دهخدانسغ. [ ن َ ] (ع مص ) رفتن بر زمین . (از منتهی الارب ) (از المنجد) (از اقرب الموارد). رفتن . (آنندراج ). || آب آمیختن شیر را. (از منتهی الارب ) (از معجم متن اللغ
نسغلغتنامه دهخدانسغ. [ ن ُ ] (ع اِ) آب درخت که از بریدن آن برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آبی که از درخت هنگام بریدن برآید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مایع غذائی ک
نسقلغتنامه دهخدانسق . [ ن َ ] (ع مص ) سخن را بر یک روش و سیاقت راندن و ترتیب دادن و بعض آن رابر بعضی عطف کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). به ترتیب کردن . (تا
نسقلغتنامه دهخدانسق . [ ن َ س َ / ن ُ س ُ ] (اِخ ) ستارگان برج جوزا. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
نسقفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نظموترتیب.۲. روش.۳. مجازات؛ کیفر. نسق کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] سیاست کردن؛ تنبیه کردن؛ کیفر دادن.