نسبت دادندیکشنری فارسی به انگلیسیaccuse, accredit, ascribe, assign, attribute, attribution, impute, predicate
عزولغتنامه دهخداعزو. [ ع َزْوْ ] (ع مص ) نسبت کردن به چیزی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). نسبت دادن به کسی . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به کسی بازخواندن . (تاج المصادر
اعطدیکشنری عربی به فارسیواگذار کردن , دادن (به) , بخشيدن , دهش , دادن , پرداخت کردن , اتفاق افتادن , فدا کردن , اراءه دادن , بمعرض نمايش گذاشتن , رساندن , تخصيص دادن , نسبت دادن به , ب
تبغددلغتنامه دهخداتبغدد. [ت َ ب َ دُ ] (ع مص ) انتساب دادن به بغداد. (از اقرب الموارد). خود را نسبت دادن بسوی بغداد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مشابه کردن خود ر
giveدیکشنری انگلیسی به فارسیدادن، دهش، بخشیدن، ارائه دادن، رساندن، شرح دادن، واگذار کردن، تخصیص دادن، نسبت دادن به، اتفاق افتادن، بمعرض نمایش گذاشتن، بیان کردن، افکندن، گریه کردن، تقدیم دا
استنادفرهنگ انتشارات معین(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - پشت دادن به چیزی . 2 - نسبت دادن . 3 - سند و مدرک نشان دادن .