نسامةلغتنامه دهخدانسامة. [ ن َ م َ ] (ع مص ) زهیدن آب از زمین . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). گویند: نسمت الارض نسامةً؛ زهید آب آن زمین . (ناظم الاطباء). || به
بهمانلغتنامه دهخدابهمان . [ ب َ ] (ص مبهم ، ضمیر مبهم )مرادف و متتابع فلان است که چیزی مجهول و غیرمعلوم باشد. (برهان ). فلان و بهمان و... کنایه از دو چیز یا دو شخص غیرمعین که آنر
رسالةدیکشنری عربی به فارسینامه , رساله , نامه منظوم , حرف , نويسه , پيام , پيغام دادن , رسالت کردن , پيغام