disagreeingدیکشنری انگلیسی به فارسیمخالفت کردن، مخالف بودن، ناسازگار بودن، نا همرای بودن، موافق نبودن، نساختن با، مخالفت کردن با، مغایر بودن، مخالف کردن
disagreesدیکشنری انگلیسی به فارسیمخالفم، مخالفت کردن، مخالف بودن، ناسازگار بودن، نا همرای بودن، موافق نبودن، نساختن با، مخالفت کردن با، مغایر بودن، مخالف کردن
disagreeدیکشنری انگلیسی به فارسیمخالف بودن، مخالفت کردن، ناسازگار بودن، نا همرای بودن، موافق نبودن، نساختن با، مخالفت کردن با، مغایر بودن، مخالف کردن
اختلفدیکشنری عربی به فارسیفرق داشتن , اختلا ف داشتن , تفاوت داشتن , نا همراي بودن , موافق نبودن , مخالف بودن , ناسازگار بودن , نساختن با , مخالفت کردن با , مغاير بودن
ساختنلغتنامه دهخداساختن . [ ت َ ] (مص ) بناء. بناکردن . عمارت . عمارت کردن .برآوردن . پی افکندن . بن افکندن . بنیان : دور ماند از سرای خویش و تبارنسری ساخت بر سر کهسار. رودکی .سا