کیسار ورزلواژهنامه آزادروستایی با فاصلۀ ٨ کیلومتر تا رشت؛ نزدیک ترین روستا به ایستگاه مرکزی راه آهن گیلان است. در حال حاضر (1395) صد و بیست خانوار در آن زندگی، و از طریق کشاورزی و دام
تایر پنچرروrun-flat tyre, run-flatواژههای مصوب فرهنگستانتایری که چنان طراحی شده است که در حالت پنچری تا رسیدن به نزدیکترین تعمیرگاه بتوان از آن استفاده کرد
عطاردفرهنگ انتشارات معین(عُ رُ یا رِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - تیر؛ کوچک ترین سیارة منظومه شمسی و نزدیک ترین سیاره به خورشید. 2 - در اساطیر یونان ، رب النّوع نویسندگی . 3 - در ادب فارسی دبیر
فخذفرهنگ انتشارات معین(فَ یا فِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ران . ج . افخاذ. 2 - خویشاوندان مرد که از نزدیک ترین عشیرة او باشد. ج . افخاذ.
مخاصرلغتنامه دهخدامخاصر. [ م َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ مَخصَرَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مخصرة شود.- مخاصرالطریق ؛ نزدیک ترین راه ها. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)