نرگسفرهنگ انتشارات معین(نَ گِ) [ په . ] (اِ.) 1 - گیاهی است از ردة تک لپه ای ها و گل هایش منفردند. تعداد گلبرگ هایش سه عدد و سفید رنگند و کاسبرگ هایش نیز سه عدد هستند که به رنگ گلبرگ
نرگسلغتنامه دهخدانرگس . [ ن َ گ ِ ] (اِ) پهلوی : نرکیس ، از یونانی : نرکیسس ، معرب آن نرجس ، لاتینی : نرسی سوس ، فرانسه : نرسیس . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نرجس . (بحر الجوا
نرگسفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (زیستشناسی) گلی سفید، کوچک، و خوشبو با کاسهای در وسط، برگهای سبز و دراز که پیاز آن کاشته میشود؛ نرجس.۲. [قدیمی، مجاز] چشم معشوق: ◻︎ شب از نرگسش قطره چند
ذهبلغتنامه دهخداذهب . [ ذَ هََ ] (ع اِ) زر. طلا عقیان . ذَهبة. تبر. عسجد. سام . عین . نضر. ج ، اَذهاب ، ذُهوب . ذُهبان ، ذِهبان . یکی از اجساد کیمیاگران و ارباب صناعت کیمیا از
شارونلغتنامه دهخداشارون . (اِخ ) (بمعنی دشت )،همان ساحلی است که در میانه ٔ قیصریه و یافا واقع است و آن را سارون نیز گویند. طولش 30 میل و عرضش از 8تا 15 میل میباشد و در صحیفه ٔ یو
زعفرانلغتنامه دهخدازعفران . [ زَ ف َ ] (ع اِ) گیاهی است پایا و بصلی از تیره ٔ زنبقها، دارای ساقه ٔ زیرزمینی که از دو پیاز خارج می شوند. پیازهای آن سخت و مدور و گوشتدار و پوشیده از
نرگسلغتنامه دهخدانرگس . [ ن َ گ ِ ] (اِ) پهلوی : نرکیس ، از یونانی : نرکیسس ، معرب آن نرجس ، لاتینی : نرسی سوس ، فرانسه : نرسیس . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نرجس . (بحر الجوا
باطل السحرلغتنامه دهخداباطل السحر. [ طِ لُس ْ س ِ ] (ع اِ مرکب ) دعا یا عملی تباه کننده ٔ اثر جادوئی . (یادداشت مؤلف ). عزائم و افسون که ابطال سحر بدان کنند. (آنندراج ). هر آنچه جادو