نرگسفرهنگ انتشارات معین(نَ گِ) [ په . ] (اِ.) 1 - گیاهی است از ردة تک لپه ای ها و گل هایش منفردند. تعداد گلبرگ هایش سه عدد و سفید رنگند و کاسبرگ هایش نیز سه عدد هستند که به رنگ گلبرگ
نرگسلغتنامه دهخدانرگس . [ ن َ گ ِ ] (اِ) پهلوی : نرکیس ، از یونانی : نرکیسس ، معرب آن نرجس ، لاتینی : نرسی سوس ، فرانسه : نرسیس . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نرجس . (بحر الجوا
نرگسفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (زیستشناسی) گلی سفید، کوچک، و خوشبو با کاسهای در وسط، برگهای سبز و دراز که پیاز آن کاشته میشود؛ نرجس.۲. [قدیمی، مجاز] چشم معشوق: ◻︎ شب از نرگسش قطره چند
جادوفریبفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهبسیار زیبا: ◻︎ ای مسلمانان فغان زآن نرگس جادوفریب / کاو به یک ره بُرد از من صبر و آرام و شکیب (سعدی۳: ۱۰۵۲).
جادونسبلغتنامه دهخداجادونسب . [ ن َ س َ ] (ص مرکب ) کسی که نسبش به جادو رسد. آنکه نسبش از جادو باشد. جادونژاد. || مجازاً، سحّار. جادوگر : زان نرگس جادونسب جان مرا بگرفته تب خواب مر
جادوفریبلغتنامه دهخداجادوفریب . [ ف ِ / ف َ ] (نف مرکب ) فریبنده ٔ جادو. آنکه یا آنچه جادوگر را بفریبد. آنکه جادوگر را افسون کند : بتی شمن کُش ، جادوفریب و سحرنمابرخ بهار بهار و بمه
نرگسلغتنامه دهخدانرگس . [ ن َ گ ِ ] (اِ) پهلوی : نرکیس ، از یونانی : نرکیسس ، معرب آن نرجس ، لاتینی : نرسی سوس ، فرانسه : نرسیس . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نرجس . (بحر الجوا
زبان بند کردنلغتنامه دهخدازبان بند کردن . [ زَ بام ْ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عمل جادویی برای بستن زبان اقوام زن از بدگویی او پیش شوهر و امثال آن . جادو کردن . افسون کردن : بخواب نرگس جاد