نرگسینلغتنامه دهخدانرگسین . [ ن َ گ ِ ] (ص نسبی ) منسوب به نرگس . چون نرگس . به شکل نرگس : پیش در تو هر شب خاقانی از هوایت دو چشم نرگسین را خونابه بار کرده . خاقانی .رجوع به آنندر
نرگسیفرهنگ انتشارات معین( ~.) (اِ.) 1 - یک قسم خوراکی که از اسفناج تفت داده و تخم مرغ درست کنند. 2 - نوعی پارچة گرانبها.
نرگسانلغتنامه دهخدانرگسان . [ ن َ گ ِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت ، در 125هزارگزی جنوب شرقی مسکون و 10هزارگزی مشرق راه سبزواران به کروک ، در منطقه
نرگسی تاچگرلغتنامه دهخدانرگسی تاچگر. [ ن َ گ ِ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مرغا از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز با 50 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
نرگسی زدنلغتنامه دهخدانرگسی زدن . [ ن َ گ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) چشمک زدن . (غیاث اللغات ) (از چراغ هدایت ) (آنندراج ). رجوع به نرگسی شود.
خونابه بارلغتنامه دهخداخونابه بار. [ ب َ / ب ِ] (نف مرکب ) خونابه ریز. پراشک . اشک ریز : پیش در تو هرشب خاقانی از هوایت دو چشم نرگسین را خونابه بار کرده .خاقانی .
خمارلغتنامه دهخداخمار. [ خ ُ ] (ع اِ) کرب تب و صداع و رنج آن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || (ص ) می زده . (ناظم الاطباء). شراب زده . مخمور که در چشم و سر
نرگسانلغتنامه دهخدانرگسان . [ ن َ گ ِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت ، در 125هزارگزی جنوب شرقی مسکون و 10هزارگزی مشرق راه سبزواران به کروک ، در منطقه
نرگسی تاچگرلغتنامه دهخدانرگسی تاچگر. [ ن َ گ ِ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مرغا از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز با 50 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
نرگسی زدنلغتنامه دهخدانرگسی زدن . [ ن َ گ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) چشمک زدن . (غیاث اللغات ) (از چراغ هدایت ) (آنندراج ). رجوع به نرگسی شود.