نروکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [عامیانه] نرمانند؛ مانند نر.۲. (اسم) (زیستشناسی) ریشۀ گیاهی کوهی.
نروکلغتنامه دهخدانروک . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نمداد بخش کهنوج شهرستان جیرفت . در 108هزارگزی شمال شرقی کهنوج و 2هزارگزی مغرب راه ریگان به کهنوج در منطقه ٔ کوهستانی سرد
نروکلغتنامه دهخدانروک . [ ن َ ] (اِ) نَرَک . بیخی باشد سفید همچو لعبت بربری و پلنگ آن را بسیار دوست می دارد و به عربی دواءالنمر خوانند. گویند پلنگ را زائیدن دشوار می باشد، چون ی
نرکلغتنامه دهخدانرک . [ ن َ رَ ] (اِ) نَروک . مهره ای باشد کوچک و مخروطی و در آن گلها و رگها بسیار بود وبه رنگ پلنگ باشد، چه آن را در بیخ دم پلنگ یابند ونرک پلنگ گویند و به عرب
وکلغتنامه دهخداوک . [ -وک ] (پسوند) که در تلفظ اوک شود، چون در آخر اسمی درآید افاده ٔ مبالغه کند، چون رموک ، نروک . (یادداشت مرحوم دهخدا).
حجرالنمرلغتنامه دهخداحجرالنمر. [ ح َ ج َ رُن ْ ن َ م ِ ] (ع اِ مرکب ) نرک پلنگ . سنگیست ابلق شبیه بپوست پلنگ بقدر مغز بادام و ازآن کوچکتر و از پلنگ ماده حاصل شود و چون در شیر اندازن