نرمورهلغتنامه دهخدانرموره . [ ن َ مورَ / رِ ] (ص ) چیزی لک و گنده را گویند. (از جهانگیری ) (از فرهنگ نظام ). هر چیز گنده و لک وپک و ناهموار. (برهان قاطع) (آنندراج ). هنگفت . ناهمو
نامورةلغتنامه دهخدانامورة. [ رَ ] (ع اِ)دام گرگ . نامرة. (منتهی الارب ). چنگکی آهنین که صیادقطعات گوشت بدان آویزد شکار گرگ را. (از المنجد).
نرمودهلغتنامه دهخدانرموده . [ ن َ دَ / دِ ] (اِ) نرمود. بادپیچ . (ناظم الاطباء). نرموله . (از فرهنگ شعوری ص 395). رجوع به نرموره شود.
تابلغتنامه دهخداتاب . (اِ) چنچولی . بادپیچ . بازپیچ . (باذپیچ ) نرموره . ارجوحه . رجوع به ارجوحه در همین لغت نامه شود. طنابی که دو سوی آنرا بر درخت یادوستون و غیرها استوار کنند
نرمودهلغتنامه دهخدانرموده . [ ن َ دَ / دِ ] (اِ) نرمود. بادپیچ . (ناظم الاطباء). نرموله . (از فرهنگ شعوری ص 395). رجوع به نرموره شود.
ارجوحهلغتنامه دهخداارجوحه . [ اُ ح َ ] (ع اِ) طنابی دولا بر بالائی آویخته باشد که بر آن نشینند و در هوا آیند و روند. ریسمانی که هر دو سر آن بدرختی یا جائی بندند و کودکان در آن نشی